[پُ نَ / نِ] (ص مرکب) پرکین. حَقود :
هم ایزد گشسپ و یلان سینه را
بپرسید و گردان پرکینه را.فردوسی.
وزین روی پرکینه دل سوفرای
بکردار باد اندرآمد ز جای.فردوسی.
پرگ.
[ ] (اِخ) یا فرگ. قریه ای است به فارس، سه فرسخ بیشتر میانهء جنوب و مشرق دوره است. رجوع به فارسنامه و رجوع...