جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه پرواری: (تعداد کل: 1)
پرواری
[پَرْ] (ص نسبی) فربه. فربی. فربه کرده. پروری. بشبیون. مُسمَّن (گوسفند و مانند آن). اَکُولَه. علوفه. علیفه :
شهره مرغی بشهربند قفس
قفس آبنوس لیل و نهار
طیرانت چو دور فکرت من
بر ازین نه مقرنس دوّار
عهدنامهء وفات زیر پر است
گنج نامهء بقات در منقار
دانه از خوشهء فلک خوردی
که بپروار رستی از تیمار
تشنه دارند...
شهره مرغی بشهربند قفس
قفس آبنوس لیل و نهار
طیرانت چو دور فکرت من
بر ازین نه مقرنس دوّار
عهدنامهء وفات زیر پر است
گنج نامهء بقات در منقار
دانه از خوشهء فلک خوردی
که بپروار رستی از تیمار
تشنه دارند...