جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه پرعتاب: (تعداد کل: 1)
پرعتاب
[پُ عِ] (ص مرکب) پرملامت. پرپرخاش :
رواست نرگس مست ار فکند سر در پیش
که شد ز شیوهء آن چشم پرعتاب خجل.حافظ.
پرعرض.
[پُ عَ] (ص مرکب) پهناور. که پهنای بسیار دارد. که عرض بسیار دارد.
رواست نرگس مست ار فکند سر در پیش
که شد ز شیوهء آن چشم پرعتاب خجل.حافظ.
پرعرض.
[پُ عَ] (ص مرکب) پهناور. که پهنای بسیار دارد. که عرض بسیار دارد.