جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه پرخاشجوی: (تعداد کل: 1)
پرخاشجوی
[پَ] (نف مرکب)(1)پرخاشجو. پرخاشخر. جنگجوی. جنگجو.تشنهء جنگ. نزاع طلب. رزمجو. فتنه جوی. ستیزه جوی. هنگامه طلب. غوغائی. مُعربد. شرس. عربده جو :
بصد کاروان اشتر سرخ موی
همه هیزم آورد پرخاشجوی.فردوسی.
بیاورد آن جوشن و خود اوی
همی گفت کای شیر پرخاشجوی.فردوسی.
چگونه فرستم ترا پیش اوی
که شاهی دلیر است و پرخاشجوی.
فردوسی.
همی راند پرخاشجوی و...
بصد کاروان اشتر سرخ موی
همه هیزم آورد پرخاشجوی.فردوسی.
بیاورد آن جوشن و خود اوی
همی گفت کای شیر پرخاشجوی.فردوسی.
چگونه فرستم ترا پیش اوی
که شاهی دلیر است و پرخاشجوی.
فردوسی.
همی راند پرخاشجوی و...