جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه پراندوه: (تعداد کل: 1)
پراندوه
[پُ اَ هْ] (ص مرکب) سخت غمگین. سخت غمناک. محزون. پرانده. اسیف :
بشد گیو با دل پراندوه و درد
دو دیده پر از آب و رخ لاجورد.فردوسی.
بزرگان ایران پراندوه و درد
رخان زرد و لبها شده لاجورد.فردوسی.
پراندوهی.
[پُ اَ] (حامص مرکب) حالت و چگونگی پراندوه.
بشد گیو با دل پراندوه و درد
دو دیده پر از آب و رخ لاجورد.فردوسی.
بزرگان ایران پراندوه و درد
رخان زرد و لبها شده لاجورد.فردوسی.
پراندوهی.
[پُ اَ] (حامص مرکب) حالت و چگونگی پراندوه.