[دْ / دِ نَ / نِ] (ص نسبی، ق مرکب) شاهانه. بشاهی. سزاوار شاهان. شایستهء شاهان : و نفاذ امر پادشاهانه از همه وجوه حاصل آمد. (کلیله و دمنه). جواب بازرسید که غازی بی گناهست و نظر پادشاهانه وی را دریابد چون وقت باشد. (تاریخ بیهقی). لشکری که دلهای ایشان...