جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ولو: (تعداد کل: 3)
ولو
[وَ لَ] (ع حرف ربط مرکب) (از: و، حرف عطف + لو، حرف شرط) و اگرچه. اگرچه.
ولو
[وَ] (اِخ) دهی از دهستان هزارجریب بخش چهاردانگهء شهرستان ساری. سکنهء آن 180 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج3).
ولو
[وِ لَ / لُو] (ص) ولاو. در تداول، متفرق. پراکنده. (یادداشت مرحوم دهخدا). پاشیده. متلاشی.
- ولو شدن؛ پاشیدن از هم. پاشیده شدن. پراکنده گشتن.
- || روی زمین پهن شدن. نقش زمین شدن.
- ولو شدن؛ پاشیدن از هم. پاشیده شدن. پراکنده گشتن.
- || روی زمین پهن شدن. نقش زمین شدن.