جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ولد: (تعداد کل: 6)
ولد
[وَ] (ع اِ) فرزند. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به وَلَد شود.
ولد
[وِ] (ع اِ) فرزند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به وَلَد شود.
ولد
[وُ] (ع اِ) فرزند. || جِ وَلَد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || جِ وَلود. (منتهی الارب). رجوع به ولود شود.
ولد
[وَ لَ] (ع اِ) وُلد. وِلد. وَلد. فرزند. (منتهی الارب). بچه. (کشاف اصطلاحات الفنون). فرزند، خواه نرینه باشد خواه مادینه. واحد و جمع در وی یکسان است و گاهی جمع آن اولاد و وِلده و اِلده به کسر هر دو و ولد به ضم آید. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)...
ولد
[وَ لَ] (اِخ) بهاءالدین. رجوع به بهاءالدین (محمد. سلطان العلماء) شود.
ولد
[وَ لَ] (اِخ) دهی است جزء دهستان حومهء بخش صومعه سرا از شهرستان رشت. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج2).