[هَ نَ فَ] (ص مرکب) رفیق و هم کلام. (آنندراج). همنشین :
از همنفسی که دل نفور است
عفریت نماید ارچه حور است.ناصرخسرو.
با گرم و سرد عالم و خشک و تر زمان
چون خاک و باد همنفس آب و آذرند.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 120).
چو طوطی کلاغش بود همنفس
غنیمت شمارد خلاص از قفس.سعدی.
||...