جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه همی: (تعداد کل: 2)
همی
[هَ] (پیشوند) به جهت استمرار و امتداد در فعل آید و پیش یا پس از فعل قرار گیرد. (از آنندراج) :
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی.رودکی.
به راه اندر همی شد، شاهراهی
همی شد تا بنزد پادشاهی.رودکی.
همی گفت کاین رسم گهبذ نهاد
از او دل بگردان که بس بد نهاد.ابوشکور.
به...
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی.رودکی.
به راه اندر همی شد، شاهراهی
همی شد تا بنزد پادشاهی.رودکی.
همی گفت کاین رسم گهبذ نهاد
از او دل بگردان که بس بد نهاد.ابوشکور.
به...
همی
[هَمْیْ / هُ می ی] (ع مص) روان گشتن آب و اشک. || ریختن چشم اشک را. || رمیدن و پراکنده رفتن ماشیه به چراگاه. || اوفتادن چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).