[هَ مَ / مِ لَ / لِ] (ق مرکب)همیشه و پیوسته. (آنندراج). در تمام مدت سال. (یادداشت مؤلف) :
اندازد ابروانت همه ساله تیر غوش
وآن گاه گویدم که خروشان مشو خموش.
خسروی سرخسی.
ز گیتی ستمکاره را دور دار
ز بیمش همه ساله رنجور دار.فردوسی.
گر گنهکار نشد زلف تو در عارض تو
چون پسندی که...