جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه همزاد: (تعداد کل: 2)
همزاد
[هَ] (ص مرکب) هم سن. همسال. (برهان) :
که پیوند شاه است و همزاد اوی
سواری است جنگاور و نامجوی.فردوسی.
سه پیر بودند ندیمان وی و همزاد او. (تاریخ بیهقی).
مرا رامین نه خویش است و نه پیوند
نه هم گوهر نه همزاد و نه فرزند.
فخرالدین اسعد.
همزاد بود آزر نمرودش
استاد بود یوسف نجارش.خاقانی.
پس آنگه کردشان...
که پیوند شاه است و همزاد اوی
سواری است جنگاور و نامجوی.فردوسی.
سه پیر بودند ندیمان وی و همزاد او. (تاریخ بیهقی).
مرا رامین نه خویش است و نه پیوند
نه هم گوهر نه همزاد و نه فرزند.
فخرالدین اسعد.
همزاد بود آزر نمرودش
استاد بود یوسف نجارش.خاقانی.
پس آنگه کردشان...
همزاد
[هَ] (ص مرکب) رفیقی که در زاد و راحله شریک باشد. (از برهان). گمان نمیرود که جزء دوم این ترکیب، زاد (واژهء عربی به معنی توشه) باشد و مؤلف برهان با معنی دوم همزاد چنین تعبیری برای لفظ «زاد» کرده است.