جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه هلو: (تعداد کل: 2)
هلو
[هُ] (اِ) نوعی از شفتالو باشد و آن را شفتالوی آردی میگویند. به غایت پرآب و شیرین و بی جرم میباشد. (برهان). شفتالو. فوخ. درافن. (یادداشتهای مؤلف). قیاس کنید با آلو و خلو، هلی، هلگ. (یادداشت دیگر).
- مثل هلوی پوست کنده؛ در وصف چهره ای گویند که زیبا، شاداب و...
- مثل هلوی پوست کنده؛ در وصف چهره ای گویند که زیبا، شاداب و...
هلو
[هَ] (اِخ) دهی است از بخش بانهء شهرستان سقز که 75 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله، توتون، لبنیات و چوب جنگلی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج5).