جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه هجا: (تعداد کل: 3)
هجا
[هِ] (از ع، اِمص) هجو. بدگوئی. جرشفت. دشنام. سرزنش. مسخره. مضحکه. (ناظم الاطباء). مذمت کردن. (شمس اللغات). نکوهیدن. (آنندراج) (غیاث) (از تاج المصادر بیهقی) (از دهار) :
آنان که فلانند و فلان رهبر ایشان
نزدیک حکیمان ز در عیب و هجااند.
ناصرخسرو.
ور گفتم اهل مدح و ثنا آل مصطفی است
چون زی شما سزای...
آنان که فلانند و فلان رهبر ایشان
نزدیک حکیمان ز در عیب و هجااند.
ناصرخسرو.
ور گفتم اهل مدح و ثنا آل مصطفی است
چون زی شما سزای...
هجا
[هَ] (ع اِ) لغتی است در هَجَأْ. (از معجم متن اللغه). هر چیز که فوت شود و سپری گردد از کسی. رجوعه به هجأ شود.
هجا
[هَ] (ع اِ صوت) کلمه ای است که بدان سگ را زجر کنند. (ناظم الاطباء). رجوع به هَج شود.