جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مکعب: (تعداد کل: 3)
مکعب
[مُ کَعْ عَ] (ع ص، اِ) چهارگوشه کرده شده. (غیاث) (از منتهی الارب). و رجوع به تکعیب شود. || هر جسمی که شش سطح مربع وی را احاطه کرده باشد. (ناظم الاطباء). جسمی که دارای شش سطح باشد. (از تعریفات جرجانی). شکلی است مجسم همچون کعبتین نرد گرد بر گرد...
مکعب
[مُ کَعْ عِ] (ع ص) امرأه مکعب؛ زنی نارپستان. (مهذب الاسماء). دختر پستان کرده. (منتهی الارب) (آنندراج): جاریه مکعب؛ دختر پستان گرد. (ناظم الاطباء). دختر پستان برآمده. (از اقرب الموارد). || ثدی مکعب؛ پستان برآمده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پستان برآمده. (آنندراج).
مکعب
[مِ عَ] (اِ) نوعی کفش که به شتالنگ پا نرسد و آن غیر عربی است. (از اقرب الموارد).