جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مولا: (تعداد کل: 5)
مولا
[مَ] (ع ص، اِ) مولی. سرور. مخدوم. سرپرست که مورد احترام و ستایش کس یا کسان باشد. (از یادداشت مؤلف). صاحب و خداوندگار و مالک و خواجه : بیعت کردم به سید خود و مولای خود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص315).
گویی که خدای است فرد رحمان
مولاست همه خلق و اوست...
گویی که خدای است فرد رحمان
مولاست همه خلق و اوست...
مولا
(نف) صفت دائمی از مولیدن. درنگ کننده. سخت درنگ کننده. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به مولیدن شود.
مولا
(ص) (اصطلاح عامیانه) آدم آب زیرکاه و کم حرف و دانا و زیرک و رند و ناقلا و فهمیده. (فرهنگ لغات عامیانه).
مولا
[مَ / مُو] (اِخ) آقاعبدالمولی. از گویندگان معاصر شاه سلطان حسین صفوی و از مصاحبان و مرشدان آذربیگدلی بوده. از علوم و انواع خطوط آگاهی داشته. در یکی از دیه های اصفهان گوشه ای گزیده و مردی بوده است سخت نیکومحضر. از اشعار اوست:
ز حسن و عشق به هر شهر...
ز حسن و عشق به هر شهر...
مولا
[مَ / مُو] (اِخ) دهی است از دهستان فریم بخش دودانگهء شهرستان ساری، واقع در 7هزارگزی شمال خاوری کهنه ده با 100 تن جمعیت. آب آن از چاه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج3).