[مَ جِ] (ع اِ) جِ موجب. (از ناظم الاطباء). و رجوع به موجب شود. || کشتی گاه قوم و مصارع آنها. گویند خرج القوم الی مواجبهم؛ ای مصارعهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || جِ موجَب. که اسم مفعول است. گویند هذا اقل مواجب الاخوه؛ ای ایسر ما توجبه. (از اقرب...