جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مقیمی: (تعداد کل: 1)
مقیمی
[مُ] (حامص) مقیم بودن. اقامت :
بر درگه جبار ترا باد مقیمی
زیرا به از آن در، به جهان هیچ دری نیست.
سنائی (دیوان چ مصفا ص62).
|| دلالی. (ناظم الاطباء).
بر درگه جبار ترا باد مقیمی
زیرا به از آن در، به جهان هیچ دری نیست.
سنائی (دیوان چ مصفا ص62).
|| دلالی. (ناظم الاطباء).