جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مقطر: (تعداد کل: 2)
مقطر
[مُ قَطْ طَ] (ع ص) قطره قطره چکانیده شده. (غیاث) (آنندراج). قطره قطره چکیده و قطره قطره چکانیده. (ناظم الاطباء) :
پر فایده و نعمت چون ابر به نوروز
کز کوه فرود آید چون مشک مقطر.
ناصرخسرو.
بالندهء بی دانش مانند نباتی
کز خاک سیه زاید و از آب مقطر.
ناصرخسرو.
ببین چون ره صید مجروح را...
پر فایده و نعمت چون ابر به نوروز
کز کوه فرود آید چون مشک مقطر.
ناصرخسرو.
بالندهء بی دانش مانند نباتی
کز خاک سیه زاید و از آب مقطر.
ناصرخسرو.
ببین چون ره صید مجروح را...
مقطر
[مِ طَ] (ع اِ) بوی سوز. مِقْطَره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مجمره. ج، مقاطر. (از اقرب الموارد).