جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مقراضی: (تعداد کل: 3)
مقراضی
[مِ] (ص نسبی) مأخوذ از تازی، چیزی که با کازود به خوبی آن را قطع کرده باشند. (ناظم الاطباء). آنچه که با قیچی آن را بریده باشند. || (اِ) نام حلوایی است. (غیاث) (آنندراج) :
قطع امّید گر ز مقراضی
کند، آیین اوست مرتاضی.
ملامنیر (از آنندراج).
و رجوع به مقراضه شود.
|| نام قسمی...
قطع امّید گر ز مقراضی
کند، آیین اوست مرتاضی.
ملامنیر (از آنندراج).
و رجوع به مقراضه شود.
|| نام قسمی...
مقراضی
[مِ] (حامص) چون مقراض بودن. حالت و چگونگی مقراض. برندگی. قاطعیت :
چو سوزن، سنان سینه را دوخته
ز مقراضه مقراضی آموخته.نظامی.
چو سوزن، سنان سینه را دوخته
ز مقراضه مقراضی آموخته.نظامی.
مقراضی
[مِ ضی ی] (ص نسبی) منسوب است به مقراض که نام اجدادی است. (ازانساب سمعانی).