(1) [مُ تَ] (ع ص، اِ) تقاضاکرده شده. طلب شده. درخواست شده. ضرورشده و محتاج شده. (از ناظم الاطباء). اقتضا. خواست. لازمه. لازم. بایست. بایسته : از مقتضای عدل دور نباشد و به کامکاری سلاطین و تهور ملوک منسوب نگردد. (کلیله و دمنه). مقتضای رای تو در امضای اندیشه های...