جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مفتتن: (تعداد کل: 2)
مفتتن
[مُ تَ تَ] (ع ص) در فتنه انداخته شده. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به افتتان شود. || شیفته. فریفته. مفتون :
بنشاند جور و فتنه ز گیتی به عدل و داد
تا عالمی به مهر بر او گشت مفتتن.فرخی.
خواسته نزد تو ندارد خطر
ورچه بود خلق بر او مفتتن.فرخی.
ابوالفتح کآزادگان جهان
شدستند بر جود...
بنشاند جور و فتنه ز گیتی به عدل و داد
تا عالمی به مهر بر او گشت مفتتن.فرخی.
خواسته نزد تو ندارد خطر
ورچه بود خلق بر او مفتتن.فرخی.
ابوالفتح کآزادگان جهان
شدستند بر جود...
مفتتن
[مُ تَ تِ] (ع ص) در فتنه افتاده. || در فتنه اندازنده. || آزمایش کننده. || ربوده شدهء مال و عقل. (ناظم الاطباء).