جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مغتنم: (تعداد کل: 2)
مغتنم
[مُ تَ نَ] (ع ص) غنیمت شمرده شده(1) و هر چیز گرانمایه که به آسانی دستیاب نشود و هر چیز با قدر و قیمت و نفیس. (از ناظم الاطباء). غنیمت پنداشته شده. (غیاث) (آنندراج) :
غصه مفزای سران را به ستیز
خاصه کانفاس سران مغتنم است.خاقانی.
گفت دختر ای پدر خدمت کنم
هست پندت...
غصه مفزای سران را به ستیز
خاصه کانفاس سران مغتنم است.خاقانی.
گفت دختر ای پدر خدمت کنم
هست پندت...
مغتنم
[مُ تَ نِ] (ع ص) غنیمت شمارنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اغتنام شود. || دارای غنیمت و توانگر شده و دولتمند. (ناظم الاطباء).