جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه معقد: (تعداد کل: 4)
معقد
[مَ قِ] (ع اِ) بستن گاه گره. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). جایی که گره بسته شده است. (ناظم الاطباء). || نوعی از چادر. ج، معاقد. (منتهی الارب) (آنندراج). نوعی از چادر و بالاپوش. (ناظم الاطباء). || هو منی معقدالازار؛ منزلت او به من نزدیک است. (ناظم الاطباء) (از...
معقد
[مُ عَقْ قِ] (ع ص) جادوگر فریبنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ساحر به جهت دمیدن او بر گرهها. (از اقرب الموارد).
معقد
[مُ قَ] (ع ص) غلیظ. سطبر: زیربای معقد. بدین معنی مُعَقَّد نیز گویند و افصح مُعقَد است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به اِعقاد شود.