جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه معطر: (تعداد کل: 2)
معطر
[مُ عَطْ طَ] (ع ص) خوشبوی ناک. (منتهی الارب) (آنندراج). خوشبوی ناک و هر چیز خوشبوی و دارای عطر خوش. (ناظم الاطباء). خوشبو. بویا. طیب الرایحه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
گل سرخ چون روی خوبان به خجلت
بنفشه چو زلفین جانان معطر.ناصرخسرو.
کرده زمین را ز رنگ روی منقش
کرده هوا را...
گل سرخ چون روی خوبان به خجلت
بنفشه چو زلفین جانان معطر.ناصرخسرو.
کرده زمین را ز رنگ روی منقش
کرده هوا را...
معطر
[مُ طِ] (ع ص) ناقه معطر؛ ناقهء درشت و خوب صورت. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). ماده شتر بسیار خوب صورت. (از اقرب الموارد).