جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مشرقی: (تعداد کل: 4)
مشرقی
[مَ رِ] (ص نسبی) شرقی. منسوب به مشرق. (از ناظم الاطباء) :
هر شب قبای مشرقی صبح را فلک
نور از کلاه مغربی او برد بوام.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 300).
هرچه دهد مشرقی صبح بام
مغربی شام ستاند بوام.
نظامی (مخزن الاسرار چ وحید دستگردی ص139).
هر شب قبای مشرقی صبح را فلک
نور از کلاه مغربی او برد بوام.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 300).
هرچه دهد مشرقی صبح بام
مغربی شام ستاند بوام.
نظامی (مخزن الاسرار چ وحید دستگردی ص139).
مشرقی
[مَ رِ] (اِخ) در مشهد به کاسه گری منسوب بود. و به خدمت بسیار عزیزان و مردان رسید، و منظور نظر کیمیا اثر ایشان گردیده و این بیت در شکایت از اوست:
از چیست سرخ، پنجهء مرجان و پای بط
گر خون بجای آب روان نیست در بحار.
(مجالس النفایس ص 215).
از چیست سرخ، پنجهء مرجان و پای بط
گر خون بجای آب روان نیست در بحار.
(مجالس النفایس ص 215).
مشرقی
[مَ رِ] (ص نسبی) شرقی. منسوب به مشرق. (از ناظم الاطباء) :
هر شب قبای مشرقی صبح را فلک
نور از کلاه مغربی او برد بوام.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 300).
هرچه دهد مشرقی صبح بام
مغربی شام ستاند بوام.
نظامی (مخزن الاسرار چ وحید دستگردی ص139).
هر شب قبای مشرقی صبح را فلک
نور از کلاه مغربی او برد بوام.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 300).
هرچه دهد مشرقی صبح بام
مغربی شام ستاند بوام.
نظامی (مخزن الاسرار چ وحید دستگردی ص139).
مشرقی
[مَ رِ] (اِخ) در مشهد به کاسه گری منسوب بود. و به خدمت بسیار عزیزان و مردان رسید، و منظور نظر کیمیا اثر ایشان گردیده و این بیت در شکایت از اوست:
از چیست سرخ، پنجهء مرجان و پای بط
گر خون بجای آب روان نیست در بحار.
(مجالس النفایس ص 215).
از چیست سرخ، پنجهء مرجان و پای بط
گر خون بجای آب روان نیست در بحار.
(مجالس النفایس ص 215).