جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مشخص: (تعداد کل: 4)
مشخص
[مُ شَخْ خَ] (ع ص) تشخیص کرده شده. و نامشخص، آنکه بر یک وضع و حالت نباشد. (آنندراج). معین. محقق. معین شده. محقق شده. قرارداده شده. (از ناظم الاطباء) :
در مدینه مصطفی دین مشخص دان و بس
زآنکه از دین در مدینه اصل و بنیان آمده.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 438).
از...
در مدینه مصطفی دین مشخص دان و بس
زآنکه از دین در مدینه اصل و بنیان آمده.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 438).
از...
مشخص
[مُ شَخْ خِ] (ع ص)تشخیص دهنده. || مایهء تشخیص و امتیاز چیزی از نظائر خود.
مشخص
[مُ شَخْ خَ] (ع ص) تشخیص کرده شده. و نامشخص، آنکه بر یک وضع و حالت نباشد. (آنندراج). معین. محقق. معین شده. محقق شده. قرارداده شده. (از ناظم الاطباء) :
در مدینه مصطفی دین مشخص دان و بس
زآنکه از دین در مدینه اصل و بنیان آمده.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 438).
از...
در مدینه مصطفی دین مشخص دان و بس
زآنکه از دین در مدینه اصل و بنیان آمده.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 438).
از...
مشخص
[مُ شَخْ خِ] (ع ص)تشخیص دهنده. || مایهء تشخیص و امتیاز چیزی از نظائر خود.