جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مسول: (تعداد کل: 4)
مسول
[مُ سَوْ وِ] (ع ص) اغواکننده. فریبنده. بی راه کننده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، مسولین : و آنچه کرده است از سر تعجیل بوده است به وسوسهء شیطان مسوّل، و توهّم نفس امارهء مخیل. (سندبادنامه ص 100).
مسول
[مُ سَوْ وَ] (ع ص) اغواشده. فریب خورده. بیراه کرده شده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
مسول
[مُ سَوْ وِ] (ع ص) اغواکننده. فریبنده. بی راه کننده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، مسولین : و آنچه کرده است از سر تعجیل بوده است به وسوسهء شیطان مسوّل، و توهّم نفس امارهء مخیل. (سندبادنامه ص 100).
مسول
[مُ سَوْ وَ] (ع ص) اغواشده. فریب خورده. بیراه کرده شده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)