جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مسله: (تعداد کل: 2)
مسله
[مِ سَلْ لَ] (ع اِ) مسله. سوزن کلان. ج، مسلاّت، مَسالّ. (منتهی الارب) (آنندراج). سوزن جوال دوزی. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جوال دوز. (دهار) (زمخشری): مطارحه؛ مسله بر یکدیگر افکندن. (تاج المصادر بیهقی). || ستون عظیم و مرتفع تراشیده از سنگ به شکل سوزن که عمودی نصب کنند.
- مسلهء فرعون؛...
- مسلهء فرعون؛...
مسله
[مِ سَلْ لَ] (ع اِ) مسله. سوزن کلان. ج، مسلاّت، مَسالّ. (منتهی الارب) (آنندراج). سوزن جوال دوزی. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جوال دوز. (دهار) (زمخشری): مطارحه؛ مسله بر یکدیگر افکندن. (تاج المصادر بیهقی). || ستون عظیم و مرتفع تراشیده از سنگ به شکل سوزن که عمودی نصب کنند.
- مسلهء فرعون؛...
- مسلهء فرعون؛...
