جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مسدس: (تعداد کل: 4)
مسدس
[مَ دَ] (ع ق) شش شش: جاؤوا مَسدَسَ؛ آمدند شش شش. (ناظم الاطباء).
مسدس
[مُ سَدْ دَ] (ع ص، اِ) نعت مفعولی از تسدیس. رجوع به تسدیس شود. || شش شده. دارای شش رکن. (از اقرب الموارد). شش پهلو. (غیاث) (آنندراج). شش کرانه. شش گوش. شش گوشه. || نزد محاسبان و مهندسان، سطحی باشد که شش ضلع متساوی بدان محیط بود، و اگر ضلعها...
مسدس
[مَ دَ] (ع ق) شش شش: جاؤوا مَسدَسَ؛ آمدند شش شش. (ناظم الاطباء).