جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مزد: (تعداد کل: 2)
مزد
[مَ] (ع اِ) سرما. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یقال: مارأینا مزداً فی هذا العام؛ أی برداً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || نوعی از گائیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).