جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مرغی: (تعداد کل: 3)
مرغی
[مُ رَغْ غی] (ع ص) کلامٌ مرغی، کلام مُرَغٍّ؛ سخن که معنی خود ظاهر نسازد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
مرغی
[مَ رَ] (اِخ) فرقه ای با عقاید خاص ساکن برخی نواحی مجاور الموت چون ده دیکین و گرمارود و غیره. برخی آنان را مزدکی شمرند. مرقی.
مرغی
[مُ] (ص نسبی) منسوب به مرغ. رجوع به مرغ شود.
- چینی و کاسه و ظروف مرغی؛ نوعی چینی و ظروف بسیار لطیف قدیم که صورت گلها و مرغها از نقوش آن است و گرانبهاست. (یادداشت مرحوم دهخدا).
|| مرغ فروش. کسی که حرفه اش فروش مرغ باشد.
- چینی و کاسه و ظروف مرغی؛ نوعی چینی و ظروف بسیار لطیف قدیم که صورت گلها و مرغها از نقوش آن است و گرانبهاست. (یادداشت مرحوم دهخدا).
|| مرغ فروش. کسی که حرفه اش فروش مرغ باشد.