جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مدود: (تعداد کل: 5)
مدود
[مِدْ وَ] (ع اِ) مباشر. پیشکار. (ناظم الاطباء).
مدود
[مُ] (ع اِ) جِ مَدّ. رجوع به مَدّ شود.
مدود
[مَ] (ع ص) طعام کرم افتاده. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). مُدَوَّد. (از متن اللغه).
مدود
[مُ دَوْ وَ](1) (ع ص) کرمو. کرم زده. (یادداشت مؤلف). طعام کرم ناک. (آنندراج). طعام که کرم در آن پیدا شده است. مَدود. (از متن اللغه). رجوع به مدوده شود.
(1) - این لغت را بدین معنی آنندراج مدود بر وزن محسن نیز ضبط کرده است.
(1) - این لغت را بدین معنی آنندراج مدود بر وزن محسن نیز ضبط کرده است.
مدود
[مُ دَوْ وِ] (ع ص) طعام کرم افتاده. (ناظم الاطباء). کرمو. کرم زده. (یادداشت مؤلف). || کودکی که بر بانوج نشسته در هوا آمد و رفت کند. (ناظم الاطباء).