جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مداد: (تعداد کل: 3)
مداد
[مَدْ دا] (ع اِ) در گیاه شناسی، یکی از اقسام یونجه که به نام یونجه وحشی موسوم است. (فرهنگ فارسی معین). || (ص) مدادفروش. مدادی. (از متن اللغه). || اسبی که گام فراخ و بلند می گذارد. (ناظم الاطباء).
مداد
[مِ] (ع اِ) سیاهی دوات. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (ترجمان علامهء جرجانی ص 87). مرکب. (تحفهء حکیم مؤمن). حبر که بدان نویسند. (از متن اللغه). نقس. (اقرب الموارد). هر ماده ای که با آن چیز نویسند. (فرهنگ فارسی معین). دودهء مرکب. خض. حبر. زگالاب. دوده. برنگ. آنچه بدان نویسند(1) :
و...
و...