[مَ] (ع ص) خوارکرده شده. (غیاث) (آنندراج). خوار شده و ذلیل و منکوب. (ناظم الاطباء) : شغل این مخذول کفایت کرده آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص367). به زودی بروم تا آن مخذول برانداخته آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص413). و هارون عاصی مخذول پسر خوارزمشاه می ساخته بود که...