جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه محص: (تعداد کل: 4)
محص
[مَ] (ع مص) خالص کردن زر را به گداز. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پاک کردن زر و جز آن. (تاج المصادر بیهقی). || گریختن از کسی. || دویدن آهو. || درخشیدن سراب و برق. || جلا دادن نیزه را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). || کوشیدن در رفتن....
محص
[مَ حِ] (ع ص) رسن ریشه برافتادهء نرم و سست شده: حبل محص. (منتهی الارب). ریسمان مستعمل و نرم و سست شده. (ناظم الاطباء).
محص
[مَ] (ع ص) فرس محص؛ اسب توانا. || اسب استواراندام. (منتهی الارب).
محص
[مُ حِ ص ص] (ع ص) کسی که بهره و حصهء دیگری میدهد. || آنکه کسی را از کار معزول میکند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب).