جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه محرض: (تعداد کل: 5)
محرض
[مِ رَ] (ع اِ) اشنان دان و ظرفی که در آن اشنان می ریزند. (ناظم الاطباء). محرضه. رجوع به محرضه شود.
محرض
[مُ رَ] (ع ص) سرگشته و آشفته از عشق. (ناظم الاطباء).
محرض
[مُ رِ] (ع ص) نعت فاعلی از احراض. بیماری گدازنده مرد را چنانکه نزدیک به مرگ رساند. || کسی که پدر فرزند ناخلف گردد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب).
محرض
[مُ حَرْ رَ] (ع ص) آنکه از عشق و اندوه گداخته باشد. || مرد بر جای مانده که برخاستن نتواند. زمین گیر. زَمِن. حَرِض. (از منتهی الارب).