جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مجنده: (تعداد کل: 4)
مجنده
[مُ جَنْ نَ دَ] (ع ص) جمع کرده شده. (غیاث) (آنندراج). تأنیث مجند. گرد کرده (لشکر، سپاه) و در حدیث است: الارواح جنود مجنده فما تعارف منها ائتلف و ما تناکر منها اختلف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجند و تجنید شود. || (اِ) جای جمع شدن،...
مجنده
[مُ جَنْ نَ دَ /دِ] (ع ص) مجنده. جمع کرده شده. گردکرده : و در مقدمه فرمود تا آن ملاعین مجنده و اکفاء او را که در جمال آباد موقوف کرده. (جهانگشای جوینی). و رجوع به مجنده شود.
مجنده
[مَ جَ دِ] (اِخ) دهی از دهستان دیجویجین است که در بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع است و 646 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
مجنده
[مَ جَ دِ] (اِخ) دهی از دهستان مشکین باختری است که در بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر واقع است و 551 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج4).