جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مجمد: (تعداد کل: 3)
مجمد
[مُ مِ] (ع ص) بسیار بخیل. || امین میان قوم. || امین در قمار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || در ماه جمادی درآمده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آن که به ماه جمادی داخل شده. (از اقرب الموارد).
مجمد
[مُ جَمْ مَ] (ع ص) چیزی رقیق که از سردی بسته شده باشد. (غیاث) (آنندراج). سرد و بسته شده و منجمد. (ناظم الاطباء).
مجمد
[مُ جَمْ مِ] (ع ص) یخ زننده. منجمد شونده. افسرنده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تجمید شود. || داویی را گویند که ضد محلل باشد و آن مخصوص داروهای بارد و قابض است مانند بذرالبنج و نشاسته. (از مخزن الادویه).