جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه متعاقب: (تعداد کل: 2)
متعاقب
[مُ تَ قِ] (ع ص) از پی همدیگر دونده و از پس دونده. (غیاث) (آنندراج). در پی و متوالی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || پی در پی. || از همه عقب تر و آخرتر. (ناظم الاطباء).
- متعاقب هم؛ از پس هم. (ناظم الاطباء).
- متعاقب هم؛ از پس هم. (ناظم الاطباء).
متعاقب
[مُ تَ قَ] (ع ص) از پی آمده. (فرهنگ فارسی معین). || (ق) عقب. دنباله. (فرهنگ فارسی ایضاً) : متعاقب شیخ علی خان زند، سردار که مقدمه الجیش بود در یک فرسخی تیپ ها آراسته مقابل لشکر شاهزاده قرار گرفته. (مجمل التواریخ گلستانه، از فرهنگ فارسی ایضاً).