جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه لکن: (تعداد کل: 5)
لکن
[لا کِ] (ع حرف ربط) (مخفف لکنّ و عرب به تخفیف هم استعمال کرده است). امّا. ولی. لیک. ولیک. ولیکن. بیک. ولکن. پَن :
چو مشک بویا لکنش نافه بوده ز غُژب
چو شیر صافی پستانش بوده از پاشنگ.
عسجدی.
هیچیک از مهمانان نیامد لکن حسین آمد. من چیزی نمی گویم، لکن شما هم...
چو مشک بویا لکنش نافه بوده ز غُژب
چو شیر صافی پستانش بوده از پاشنگ.
عسجدی.
هیچیک از مهمانان نیامد لکن حسین آمد. من چیزی نمی گویم، لکن شما هم...
لکن
[لا کِنْ نَ] (ع حرف ربط) حرفی است که برای تدارک چیزی آرند. لکن. اما. لیکن. بیک. ولی. صاحب منتهی الارب آرد: حرف تنصب الاسم و ترفع الخبر و معناها الاستدراک و هو ان تثبت لما بعدها حکماً مخالفاً لحکم ما قبلها و لذلک لابد ان یتقدمها کلام متناقض لما...
لکن
[لَ کَ] (معرب، اِ) لگن که تشت باشد. (منتهی الارب). رجوع به لگن شود.
لکن
[لَ کَ] (ع مص) لکنه. لکنونه. لکونه. درماندن به سخن. (منتهی الارب). درماندگی به سخن. درماندگی به سخن و درمانده شدن در آن.
لکن
[] (اِخ) شهری است از خزران با بارهء محکم و نعمت. (حدودالعالم).