جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه لولو: (تعداد کل: 7)
لولو
(اِ)(1) قسمی سگ کوچک جثهء درازپشم. || فاروغ. یک سر دو گوش. کُخ. بُغ. صورت مهیبی که برای ترسانیدن اطفال سازند. (آنندراج) (برهان). وجودی وهمی که بچه های خرد را بدان ترسانند. بخ. مترس اطفال. ضاغث. ضاغب. لولوخرخره. لولوخرناس. صورتی مهیب که بدان کودکان را ترسانند. صورتی وهمی که بدان...
لولو
[لَ / لُو لَ / لُو] (ص) لوالو. مردم سبک و بی تمکین. (آنندراج) (برهان).
لولو
[لَ / لُو لَ / لُو] (اِ) لولب. نر مادهء بند آهنین پس در. (مهذب الاسماء)(1). لولا. و رجوع به لولا شود.
(1) - در دو نسخهء خطی مهذب الاسماء لولب بجای لولو آمده است و صحیح می نماید، چه «ب» به «واو» قلب شود.
(1) - در دو نسخهء خطی مهذب الاسماء لولب بجای لولو آمده است و صحیح می نماید، چه «ب» به «واو» قلب شود.
لولو
(اِخ) نام طایفه ای از ایلات کرد که در زنگار مسکن دارند. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص57 شود.
لولو
(اِخ) نام کسی که با کسایون دختر صور ملک کشمیر از کشمیر آمده بود و کسایون را بهمن پسر اسفندیار به زنی کرده بود و کسایون با این لولو سر داشت و بهمن به عشق کسایون و به گفتار او همه گنج و سپاه در دست لولو نهاد تا همهء...
لولو
(اِخ) دهی از دهستان سوسن بخش ایذهء شهرستان اهواز واقع در 43000گزی شمال خاوری ایذه. کوهستانی و معتدل. دارای 265 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج6).
لولو
[لَ لَ] (اِخ) دهی از دهستان چناران بخش حومهء ارداک شهرستان مشهد. کوهستانی و معتدل. دارای 115 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آنجا غلات، چغندر و سیب زمینی. شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج9).