جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه لوح: (تعداد کل: 4)
لوح
[لَ] (ع اِ) هوای میان آسمان و زمین. (منتهی الارب). میان آسمان و زمین. (مهذب الاسماء). || نام آلتی از آلات ساعات. (مفاتیح العلوم خوارزمی). || پاتختهء چوبی که جولاهه به انگشتان پا محکم میگیرد. (غیاث). || تخته. (بحر الجواهر) (ترجمان القرآن) (دهار). || تختهء کشتی. (منتهی الارب). || تختهء...
لوح
[لَ] (ع مص) لُوح. لُواح. لووح. لوحان. تشنه شدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر) (زوزنی). || درخشیدن برق. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). تاویدن. (تاج المصادر). تابیدن. (دهار) (زوزنی). || برگردانیدن گونهء کسی را سفر یا تشنگی. (منتهی الارب). گونه گردانیدن سفر مردم را. (منتخب اللغات). رنگ بگردانیدن. (ترجمان القرآن جرجانی) (زوزنی)...
لوح
(ع مص) تشنه شدن. لَوح. رجوع به لَوح شود.
لوح
[لَ] (اِخ) نام ناحیتی به سرقسطه. آن را وادی اللوح گویند. (از معجم البلدان).