جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه لنگه: (تعداد کل: 6)
لنگه
[لِ گَ / گِ] (اِ) تاچه. عدل. تابار. تای. تا. لنگه بار. یکی از دو قسمت بار. عدل و آن یک جزء بار است، یعنی آنچه که بر یک سوی راست یا چپ ستوری حمل کنند. نیمی از بار و آن بیشتر در هندوانه و خربزه و چغندر و برنج...
لنگه
[لَ گِ] (اِخ) دهی از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند، واقع در 41هزارگزی جنوب درمیان و 4هزارگزی خاور راه شوسهء بیرجند به درح. جلگه و گرمسیر. دارای 47 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی...
لنگه
[لِ گَ] (اِخ) از بلوکات ناحیهء عباسی است، طول 86 و عرض 36هزار گز واقع در جنوب لار. نام یکی از بخشهای پنجگانهء شهرستان لار و محدود است از شمال به بخش بستک، از جنوب به خلیج فارس، از باختر به بخش گاوبندی لار و از خاور به شهرستان بندرعباس....
لنگه
[لِ گِ] (اِخ) نام دهستان حومهء بخش لنگهء شهرستان لار. این دهستان در جنوب خاوری بخش در جلگه، مشرف به خلیج فارس واقع و از شمال به ارتفاعات دین، تنگ کوه و پل غار متکی است. هوای آن گرم و مرطوب و مالاریائی. آب مشروب آن از باران و چاه...
لنگه
[لِ گِ] (اِخ) بندر لنگه نزدیک مهرگان در آخر راه لار به ساحل خلیج فارس در 688000گزی شیراز واقع است. قصبه و بندر مرکز بخش لنگه و دهستان حومهء شهرستان لار، و مختصات جغرافیائی آن عبارت است از: طول 54 درجه و 53 دقیقه از گرینویچ، عرض 26 درجه و...
لنگه
[لُ گِ] (اِخ)(1) نام کرسی بخش در (سِن-اِ-لوار) از ولایت سمور به فرانسه. دارای راه آهن و 3657 تن سکنه است.
(1) - Longue.
(1) - Longue.