جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه لنگر: (تعداد کل: 7)
لنگر
[لَ گَ] (اِ) آلتی آهنین پیوسته به طنابی یا زنجیری طویل که آنگاه که توقف کشتی را خواهند آن را در آب افکنند. آهنی پیوسته به طنابی که گاه ایستادانیدن کشتی به کشتی بسته و به دریا افکنند. آهنی که کشتی را بدان نگاه دارند و چون برکشند روان شود....
لنگر
[لَ گَ] (اِ) جائی را گویند که در آنجا همه روزه طعام به مردم دهند. (جهانگیری). جائی که آنجا طعام به فقراء دهند. (غیاث). خانقاه. محل اجتماع یا خوردنگاه صوفیان. جائی که هر روز از آنجا به مردم طعام برسد، از این است که خانقاه را نیز لنگر گویند، چنانکه...
لنگر
[لَ گَ] (اِخ) دهی از دهستان پشتکوه سورتیجی بخش چهاردانگهء شهرستان ساری، واقع در 8هزارگزی جنوب خاوری کیاسر. کوهستانی و سردسیر. دارای پنج هزار تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و عسل. شغل اهالی زراعت و نجاری و راه آن مالرو است و دبستانی ملی دارد. (از...
لنگر
[لَ گَ] (اِخ) دهی از دهستان مرکزی بخش حومهء شهرستان بجنورد، واقع در هفت هزارگزی شمال باختری بجنورد، کنار راه مالرو عمومی بجنورد به مانه. کوهستانی و معتدل. دارای 867 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و بنشن. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از...
لنگر
[لَ گَ] (اِخ) دهی از دهستان کاریزنو از بخش تربت جام شهرستان مشهد واقع در 64هزارگزی شمال باختری تربت جام، کنار راه شوسهء عمومی مشهد به تربت جام. جلگه، گرمسیر. دارای 674 تن سکنهء ترکمن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی...
لنگر
[لَ گَ] (اِخ) دهی از دهستان سملقان بخش مانهء شهرستان بجنورد واقع در 30هزارگزی جنوب باختری مانه و دوهزارگزی شمال راه شوسهء عمومی بجنورد به نردین. جلگه و گرمسیر. دارای 286 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه. محصول آنجا غلات، بنشن، پنبه، برنج و میوه. شغل اهالی زراعت...
لنگر
[لَ گَ] (اِخ) دهی از دهستان شاندیز بخش طرقبهء شهرستان مشهد واقع در 15هزارگزی شمال خاوری طرقبه. جلگه و گرمسیر. دارای 20 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و بنشن. شغل اهالی زراعت و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج9).