[لَ] (ع ص) بامزه. (منتهی الارب). خوش خوار. خوش خواره. خوشمزه. مزه ناک. (دهار). مزه دار. خوش خوراک. خوش. خوش طعم(1) :
آن خوشه بین فتاده بر او برگهای سبز
هم دیدنش خجسته و هم خوردنش لذیذ.
بشار مرغزی.
لذت علمی چو از دانا به جان تو رسد
زان سپس ناید بچشمت لذت جسمی لذیذ.
ناصرخسرو.
هرچه...