[مَ لَ] (ع ق مرکب) به معنی نه تدبیر و چاره. ناچار. ناچاره. بناچار. لاجرم. ناگزیر. لابداً. لابُد. (مجدالدین). هرآینه. باری. (در تداول عامه) اقلا. صاحب غیاث اللغات آرد: معنی این لفظ این است که نیست بازگردیدن و در اصل چنین است: «لامحاله من هذاالامر»؛ یعنی نیست بازگردیدن از این...