[فَ] (ع اِمص) قیافه. تتبع اثر. (اقرب الموارد). پی جویی. رجوع به قیافه شناسی شود. || (اِ) مجموعهء اندام و هیکل شخص. || چهره. سیما. صورت. (فرهنگ فارسی معین).
- بدقیافه؛ بدگل. بدصورت. زشت.
- خوش قیافه؛ خوشگل. خوش صورت. قشنگ. خوش هیأت. خوش هیکل.
|| حالت چهره که تحت تأثیر عوامل خارجی...