جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه قورت: (تعداد کل: 3)
قورت
[قُ] (ترکی، اِ) جرعه. (سنگلاخ). غورت. جرعهء نوشیدنی.
- قورت دادن؛ فروبردن لقمه یا جرعه از گلو و با لفظ دادن استعمال میشود و با لفظ انداختن بمعنی لاف زدن است. (فرهنگ نظام).
- قورت مال؛ لاف زن. (فرهنگ نظام).
-امثال: دو قورت و نیم بالا دارد یا باقی دارد یا دو قورت...
- قورت دادن؛ فروبردن لقمه یا جرعه از گلو و با لفظ دادن استعمال میشود و با لفظ انداختن بمعنی لاف زدن است. (فرهنگ نظام).
- قورت مال؛ لاف زن. (فرهنگ نظام).
-امثال: دو قورت و نیم بالا دارد یا باقی دارد یا دو قورت...
قورت
(ترکی، اِ) با اشباع بمعنی کرم که آن را به عربی دود گویند. (سنگلاخ). || گرگ. ذئب. (سنگلاخ).
قورت
[] (اِخ) تیره ای از ایل اینانلو [ از ایلات خمسهء فارس ] . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 86).