جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه قزل: (تعداد کل: 4)
قزل
[قَ] (ع مص) برجستن. || لنگان رفتن. قزلان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قزلان شود.
قزل
[قَ زَ] (ع اِمص) لنگی زشت. || باریکی ساق از لاغری. || لنگی و باریکی ساق با هم. || (مص) رفتن به رفتار بریده پای. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || خرامیدن. (منتهی الارب). تبختر. (اقرب الموارد).
قزل
[قِ زِ](1) (ترکی، ص) سرخ و احمر. (غیاث اللغات) (آنندراج). || (اِ) طلا. ذهب. (تحفه حکیم مؤمن).
(1) - در سنگلاخ قیزیل آمده و در غیاث اللغات و آنندراج به کسر اول و فتح ثانی و در ناظم الاطباء به فتح اول و کسر ثانی ضبط شده، و ظاهراً به کسر...
(1) - در سنگلاخ قیزیل آمده و در غیاث اللغات و آنندراج به کسر اول و فتح ثانی و در ناظم الاطباء به فتح اول و کسر ثانی ضبط شده، و ظاهراً به کسر...